[شهروند] مستنطق: «...شما از کجا به خیال قتل شاه افتادید؟» میرزارضا: «از کجا نمیخواهد. از کند و بندهایی که به ناحق کشیدم. چوبها که خوردم، شکم خودم را پاره کردم، مصیبتهایی که از خانه نایبالسلطنه در امیریه و در قزوین و در انبار و باز در انبار به سرم آمد. چهارسال و چهارماه در زیر کند و زنجیر بودم و حال آنکه به خیال خودم، خیر دولت را خواستم.» مستنطق: «در صورتی که شما اقرار میکنید، که تمام این صدمات را وکیلالدوله برای تحصیل شئونات و نایبالسلطنه برای حُب به او، به شما وارد آوردهاند، شاه شهید چه تقصیر داشت؟ شما بایستی این تلافی و انتقام را از آنها بکنید که سبب ابتلای شما شده بودند، و یک مملکتی را یتیم نمیکردید.» میرزارضا: «پادشاهی که پنجاه سال سلطنت کرده باشد، و هنوز امور را به اشتباهکاری به عرض او برسانند، و تحقیق نفرمایند و بعد از چندینسال سلطنت، ثمر این درخت، وکیلالدوله، آقای عزیزالسطان، آقای امینالخاقان و این اراذل و اوباشی که ثمر این شجره شدهاند و بلای جان عموم مسلمین شدهاند، باشند، باید چنین شجر را قطع کرد که دیگر این نوع ثمر ندهد. ماهی از سر گنده گردد نِی ز دُم. اگر ظلمی میشد، از بالا میشد...»
لغو مراسم پنجاهمین سال تاج گذاری
متن بالا بخشی از صورتجلسه بازجویی میرزارضا کرمانی ضارب ناصرالدین شاه قاجار است که 128 سال پیش در چنین روزی، برابر 12 اردیبهشت 1275 خورشیدی، سلطان صاحب قران را در حرم شاهعبدالعظیم هدف قرار داد تا خاقان قاجار آرزوی برگزاری مراسم پنجاهمین سال تاجگذاری را در 64 سالگی به گور ببرد. میرزارضا در بازجویی، لحظه سوءقصد را چنین توصف میکند: «... رفتم منزل، طپانچه را برداشته، آمدم از درب امامزاده حمزه، رفتم توی حرم قبل از آمدن شاه، تا اینکه شاه وارد شد، آمد توی حرم زیارتنامه مختصری خوانده، به طرف امامزاده حمزه خواست بیاید. دم در یک قدم مانده بود که داخل حرم امامزاده حمزه شود، طپانچه را آتش دادم...» درخصوص اسلحه مورد استفاده قاتل چنین گفتهاند که یک ششلول مستعمل بود و زور و قوه آنچنانی نداشت، تا آنجا که اگر در لحظه سوءقصد شاه قاجار جامهای زخیمتر به تن داشت، گلوله هرگز به قلب او نمیرسید. اما در این روز همهچیز دست به دست هم دادند تا پایان زندگی ناصرالدین شاه رقم بخورد، جالب آن که خود شاه دستور داده بود حرم را قرق نکنند تا بتواند در کنارمردم زیارت کند.
میرزارضای شاهشکار برسر چوبه دار
میرزارضا کرمانی را 21 مرداد ١٢٧٥ در میدان مشق تهران به دار آویختد و چنانکه گفتهاند مظفرالدین شاه چندان تمایل به اعدام او نداشت، احتمالاً برای اینکه در دل تصدیق میکرد پدر تاجدارش تا حد زیادی سزاوار این سرنوشت بود. البته عمل میرزارضا در وصال ولیعهد سالمند و مریض احوال به تخت و تاج شاهی بیتاثیر نبود و شاید مظفرالدین میرزایی که با شلیک میرزارضا به مظفرالدین شاه تغییر وضعیت داده بود، نمیخواست همای سعادتش را با دست خود از حق حیات محروم کند. مشهور است پیش از اجرای حکم اعدام، میرزارضا اظهار عطش کرد و مأمور اجرای حکم برای او خربزهای خرید و گفت: «بخور که آخرین خربزهات است!» و میرزارضا پاسخ داد: «بله، اما این دار را حفظ کنید چون من آخرین نفر نیستم.» پس از اجرای حکم اعدام، پیکر او 2 روز بر سر دار ماند. سپس جسد را پایین آورده در گورستان حسنآباد به خاک سپردند. نقل میکنند در وصیتنامه خود تقاضا کرده بود بر سنگ لحدش حک کنند: «محب آلمحمد غلام هشت و چهار/فدایی مردم ایران رضای شاهشکار!»
∎
نظر شما