شناسهٔ خبر: 66445056 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: عصر ایران | لینک خبر

یک چهره - یک روایت/ به بهانۀ روز معلم

سید حسن نیّر‌زاده؛ کدخدایی که خدایی نکرد/ معلمی که زمزمۀ محبت بود

او پس از مطالعه روش باغچه‌بان، روشی نوین برای تدریس الفبا ابداع کرد. نیرزاده با دو تکه چوب و تکه‌ای گچ شورمندانه می‌کوشید خط قرمزهای سرسخت آموزشی آن زمان را بشکند و در فضایی جدید به کودکان ابتدایی الفبا بیاموزد.

صاحب‌خبر -

   عصر ایران؛ رضا صائمی- در حافظۀ تاریخی ما، نام معلمانی ماندگار شده که فقط معلم نبودند، عاشق بودند و درس عشق می‌دادند تا عاشقی را یاد دهند.    از عشق به آگاهی تا مهارت زندگی.

   در عرصه نمایش و تصویر، از تاتر و سینما گرفته تا تلویزیون، شمایل معلمانی ترسیم شده که برخی از آنها در ذهن ها باقی مانده اند مثل پرویز فنی‌زاده در نقش معلم فیلم «رگبار» به کارگردانی بهرام بیضایی تا علی نصیریان در نقش معلم فیلم «جاده‌های سرد» اثر مسعود جعفری جوزانی.

  آنها اما بازیگرانی بودند که در نقش معلم ظاهر شدند، خودشان معلم نبوده‌اند. گرچه می‌توان برخی از آنها را معلم سینما دانست که درس هنر می‌دادند.

   در این میان شاید مهم‌ترین چهره‌ای که او را هم در قامت خودش و هم درقاب تصویر به عنوان معلم می‌شناسیم «سید حسن نیرزاده نوری» باشد.سید حسن نیر زاده

  در سال‌های اول بعد از پیروزی انقلاب ۵۷ کلاس درس او با نام « طرحی نو دراندازیم » در برنامه «بروبچه‌های پشت پنجره » شبکه یک سیما پخش می‌شد و دوست‌داران بسیاری داشت.

     برنامه‌ای که مخاطبان باسواد و بزرگ‌سال را هم شیفتۀ خود کرده بود.  پدرش، غلام حسین نیرزاده سردبیر روزنامه غربال بود و خودش در سال ۱۳۳۲ آموزگاری را آغاز کرد و پس از آشنایی با سید جعفر بهشتی شیرازی و کرباسچیان ( مشهور به علامه) در مدارس نیکان و علوی مشغول تدریس شد.

   نیرزاده که پس از مشاهده سخت‌گیری‌های آموزگاران تصمیم گرفته بود معلم شود، همواره با صدای گرم و نگاه مهربان در کلاس حاضر می‌شد و با استفاده از مهارت‌های بازیگری تدریس می‌کرد.

  او پس از مطالعه روش باغچه‌بان، روشی نوین برای تدریس الفبا ابداع کرد. نیرزاده در برنامه «برو بچه های پشت پنجره» لباس روستایی به تن می کرد و با دو تکه چوب و تکه‌ای گچ شورمندانه می‌کوشید خط قرمزهای سرسخت آموزشی آن زمان را بشکند و در فضایی جدید و فارغ از سخت‌گیری های مرسوم به کودکان ابتدایی الفبا بیاموزد.

  در واقع او شیوه نمایشی را برای تدریس انتخاب کرده بود و معلمی راوی بود. در واقع او معلمی را در کسوت یه قصه گو بازنمایی می کرد و درس را در بستر یک موقعیت نمایشی ارائه می دهد.

  از این حیث می‌توان گفت نیرزاده معلمی را دراماتیزه کرد و آن را به بازیگری و هنر نمایش گره زد.هر بار شخصیت هایی نظیر کدخدا شعبانعلی، اکبر آقا، آقا کمال و ... را خلق می کرد و خودش هم یک تنه آنها را اجرا می کرد.

لباس‌ و گچ و تخته‌پاک‌کن و مقداری شعر و موسیقی و دو تکه چوب، ابزار تدریسش بود که با بر هم زدن‌شان به صورت ریتمیک و ملودیک، از دانش‌آموزان می‌پرسید: «خوشگل بگو، قشنگ بگو، که این با این چی می‌شه؟» (هنگام خواندن و پرسش آوازگونه‌اش نیز مثلا دو حرف به هم چسبیده «ب» و «الف» را نشان می‌داد).

آن‌وقت، دانش‌آموزان، همصدا و هماهنگ جواب می‌دادند: «با، با، با، می‌شه!»هر جلسه را هم با گفتن این جمله به پایان می رساند که «مجلس تمام گشت و به آخر رسید…ما همچنان در اول وصف تو مانده‌ایم».

به خاطر آوردن او در روز معلم فقط یک تداعی نوستالژیک نیست بلکه می تواند به یاد آوردن یک استراتژی درست و اثربخش در شیوه معلمی باشد.

 چوپ های در دست او می توانست مثل بسیاری از معلمان و ناظمان، ترکه ای باشد که بچه ها را با ان فلک می کردند اما در دست های او به ابزاری برای آموختن بدل شدند.

او با آواز و نمایش، الفبا را به کودکان می آموخت تا با مهر و لطافت تدریس کند نه تنبیه و حقارت. آن هم در زمانه ای که می گفتند «چوب معلم گله/ هر کی نخوره خله».

حسن نیرزاده به واسطه کاراکترهایی که خودش طراحی و اجرا می کرد به «کدخدا» و «عمو زنجیرباف» هم معروف بود اما نه کسی را زنجیر کرد و برای کسی کدخدایی تا شیوه معلمی اش مصداق این شعر شود که: «درس معلم ار بود زمزمه محبتی....جمعه به مکتب اورد طفل گریز پای را» یادش گرامی.

نظر شما