شناسهٔ خبر: 66491611 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جام‌جم آنلاین | لینک خبر

گفت‌وگوی «جام‌جم» با محمدجواد کبودرآهنگی، نویسنده و کارگردان نمایش «سلطان عمرا بمیرد»

سیاه‌بازی‌ با اوژن یونسکو

سیدمحمدجواد کبودرآهنگی، نمایشنامه‌نویس، کارگردان و مدرس تئاتر،متولد ۱۳۳۸ درشهر همدان است. او تحصیلات خود را در مقطع کاردانی نمایش با گرایش بازیگری و کارگردانی درفرهنگسرای نیاوران(مرکز آموزش هنر) درسال ۱۳۶۶، کارشناسی نمایش با گرایش ادبیات نمایشی را دردانشگاه آزاد اسلامی اراک درسال۱۳۷۵ وکارشناسی ارشد کارگردانی را در دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران‌مرکز درسال۱۳۷۸به پایان رساند.

صاحب‌خبر -
 
وی کارشناس‌تئاتر بازنشسته اداره‌کل فرهنگ وارشاد اسلامی استان همدان است‌وتاکنون دردانشگاه‌ها،انجمن نمایش و آموزشگاه‌های آزاد هنری تئاتر و مخصوصا بازیگری تئاتر تدریس ‌کرده است.همچنین عضو شورای نظارت بر نمایش همدان و داور جشنواره‌های گوناگون کشوری و استانی است. او دراین سال‌ها سه کتاب تاریخچه نمایش در همدان، تعامل بازیگر و تماشاگر در تئاتر و بازیگردانی در تئاتر را نوشته است.نمایش «سلطان عمرا بمیرد» برداشتی آزاد از نمایشنامه «شاه می‌میرد» نوشته اوژن یونسکو است که با هنرمندی بازیگرانی چون مهدی چایانی، محمد عادل غلامی،طاهره بهرامی، سولماز عسگری، مهدی بیابانی و امیرمسعود قاسمی از چهارم اردیبهشت در تماشاخانه سنگلج روی صحنه می‌رود. دربخش موسیقی این نمایش کمدی، مجید داننده (نوازنده تار)،سعید پوراطمینان (نوازنده تنبک)،علی جباری و عارف بهبهانی(نوازندگان کمانچه) به اجرای زنده می‌پردازند. این نمایش داستان سلطانی را روایت می‌کند که قرار است تا پایان نمایش بمیرد. او برای فرار از مرگ، جایگاهش را به مبارک (نوکر دربار) می‌دهد و همین موضوع موجب خلق ماجراهایی کمیک می‌شود. با کبودرآهنگی درباره این نمایش گفت‌وگو کرده‌ایم.

چند سالی است از همدان به تهران آمده‌اید، تئاتر کار کردن در این دو شهر چه تفاوتی دارد؟
به نظرم کار کردن در شهرستان راحت‌تر است. در تهران جمع‌کردن یک تیم در یک مکان واحد با توجه به مشغله‌های بازیگران، فواصل دور و نبود مکان برای تمرین مشکلات زیادی برای شکل‌دهی یک گروه ایجاد می‌کند.
 
درباره تجربه سیاه‌بازی بگویید که این نمایش چندمین تجربه شماست و چرا این‌گونه نمایش ایرانی را برای اجرا مناسب دیده‌اید؟
کلا من عاشق نمایش‌های سیاه‌بازی‌ام و همیشه مبهوت آن. تاکنون شش نمایش سیاه‌بازی کار کرده‌ام. به نظرم در نمایش‌های تخت‌حوضی عنصر بازیگر مهم‌تر از کارگردان است. گونه‌ نمایشی زیبا که می‌تواند شادی را به مخاطبان خود هدیه دهد که به نظرم مهم‌ترین کارکرد آن است.
 
چرا متن شاه می‌میرد اوژن یونسکو را برای اقتباس مناسب دیدید؟
من شاه می‌میرد یونسکو را ۳۰ سال پیش در همدان کار کرده‌ام و چون اجرای مجدد آن در تهران میسر نشد، با نگاهی به جنبه‌های کمیک و قصه متن آن را به شکلی ایرانی و به‌صورت سیاه‌بازی بازنویسی کردم و چون شخصیت‌های شاه می‌میرد نزدیک به تیپ‌های نمایش ایرانی سیاه‌بازی بود؛ یعنی شاه، نوکر، زن شاه، جلاد، نگهبان و...این اقتباس را راحت‌تر کرد.
 
در اقتباس شما چقدر متن یونسکو تغییر کرده است؟
در اینجا وجه کمیک شاه می‌میرد برای ما مهم بود. این‌که تا پایان نمایش سلطان قرار است بمیرد، اولین موضوع کمدی ما بود.
 
کشف سیاه در این نمایش چگونه اتفاق افتاده است؟
به‌هرحال در مقابل شاه ما می‌بایست شخصیت کمیک دیگری داشته باشیم که نوکر دربار و سیاه بود که می‌بایست نمایش را از ابتدا تا انتها پیش ببرد. این موضوع به ساختار تئاتر تخت‌حوضی مطابقت دارد و آن ساختار نوکر و اربابی را حفظ می‌کند.
 
استاد مهدی چایانی سابق بر این تجربه شاه‌پوشی را داشته؛ حضورشان در این کار چه امتیازی داشت؟
حضور استاد چایانی در این نمایش یک اتفاق خجسته بود. ایشان این‌گونه کاراکترها را خوب می‌شناختند و با توجه به سن و سال شخصیت شاه و تسلط و تجربه ایشان در ایفای این‌گونه نقش‌ها کاملا بر موضوع و ساختار نمایش مسلط هستند. 
 
بقیه بازیگران چگونه انتخاب و هدایت شده‌اند؟
باقی بازیگران، دوستانی هستند که قبلا در همدان با آنها کار کرده بودم. خانم بهرامی، بازیگر نقش سلطان‌بانو از چهره‌های برجسته نقالی است که ما رایاری کردند. درمجموع نمایش متشکل از بازیگران پیشکسوت، با‌تجربه و جوانان مستعد همدانی و تهرانی است.
 
در این نمایش گریم، صحنه و نور چه کارکردی دارد؟
با توجه به تیپیکال بودن شخصیت‌های نمایش تخت‌حوضی، گریم می‌تواند نقش بسیار مهمی داشته باشد. صحنه هم محدود به تخت‌شاهی است. آنچه مهم است ریتم صحیح بازی و خلق موقعیت‌های کمدی بازی‌ها در بده‌بستان‌های نمایش است که می‌تواند خلأ طراحی صحنه را غالبا پرکند که البته برای ما تخت‌شاهی خود به‌عنوان یک شخصیت و جایگاه مهم در صحنه است. نور هم در اجرای تخت‌حوضی مختصر و مفید است. با توجه به این‌که سیاه‌بازی بیشتر از طریق خلق بازی‌ها شکل می‌گیرد؛ مخصوصا دو شخصیت اصلی مبارک و شاه یا نوکر و اوستا، عناصری مثل نور و دکور خیلی تاثیرگذار نیستند و می‌توان در صحنه‌ای خالی هم نمایش تخت‌حوضی را اجرا کرد.
 
حرکات و ترانه‌ها چگونه تهیه و تنظیم شده‌اند که عنصر برجسته اجرای‌تان شده‌اند؟
حرکات موزون جزء‌لاینفک نمایش سیاه‌بازی و تخت‌حوضی است؛ مخصوصا آن قطعه مربوط به آموزش بیان و بدن که از آموزش‌های مضحک رقص الهام گرفته‌ایم. در اغلب نمایش‌های ایرانی که کار کرده‌ام سعی شده از ترانه‌ها و گویش همدانی استفاده کنم و در این نمایش هم همین کار را کردم.
 
موسیقی زنده چقدر در جان گرفتن یک اجرای تخت‌حوضی نقش دارد؟
موسیقی زنده در تخت‌حوضی اجتناب‌ناپذیر است،چون موقعیت‌های جدیدی درلحظه خلق می‌شودکه موسیقی باید آن را کامل کند. متاسفانه به‌دلیل هزینه‌ها ما نتوانستیم از سازهای بیشتری بهره ببریم اما به‌طورکلی موسیقی درنمایش توانسته جایگاه خودراحفظ کند.
 
اجرا در تالار سنگلج چه حس و حالی دارد و این چندمین تجربه شما در این تماشاخانه است؟
بعد از اجرای نمایش «عروسی دختر رستم» در دو سال گذشته، این تجربه دوم بنده در تماشاخانه قدیمی سنگلج است که من از مدیریت و همکاران آن به‌دلیل حمایت‌هایی که ازتئاتر شهرستان و همین‌طور دانشجویان جوان می‌کنند بسیار سپاسگزارم. البته نمایش آی‌کچلا راهم درسال۶۸درجشنواره هشتم فجر دراین سالن اجراکردم که بسیار مورد استقبال قرارگرفت تا جایی‌که شیشه‌های سنگلج شکسته شد. سنگلج سالنی بسیار صمیمی است و گویی آنجا خانه خود آدم است. نمی‌دانم دلیل آن چیست و شاید به‌دلیل نوع معماری آن است.
 
بازتاب کارتان تاکنون چطور بوده است؟
واقعیتش این است که اجرای ما بیشتر متأثر از تماشاگران است. هرروز یک اجرا می‌رویم. شب‌هایی که مخاطب همراهی می‌کند، می‌شود یک نمایش دیگر. البته ما بسیاری از اوقات تمرین‌مان به تست بازیگر سلطان وسیاه گذشت.بازیگر نقش مبارک آقای عادل غلامی یکی ازدانشجویان خلاق تئاتراست که درنمایش قبلی مادرنقش زن پوش بانوگشسب بسیار خوش درخشیدند واین اولین تجربه او درسیاه‌بازی است که ایشان تمام تلاش خودشان را کرده‌اند ومن هم ازاوسپاسگزارم.ان‌شاءا...که آینده‌ای درخشان خواهندداشت.

امید گروه‌‎های شهرستانی از دست رفت
حضور گروه‌های نمایشی استان‌های دیگر در تهران کار بسیار ارزنده‌ای است که این روزها شاهد آن هستیم اما این موضوع نیاز به حمایت و همراهی بیشتر از نظر مادی و معنوی با گروه‌های شهرستانی دارد. در شرایطی که هنرمندان دیگر استان‌ها در میان مردم و هنرمندان تهران شناخته ‌شده نیستند، حمایت تبلیغاتی برای اجراهای آنها بسیار ضروری است. متاسفانه در حال حاضر ما باید حداقل۱۰ شب از بازه زمانی اجراهای‌مان را سپری کنیم تا کم‌کم مخاطب نسبت به حضورمان در سالن‌های نمایشی آگاه شود و این به‌معنای از دست رفتن زمان و سرمایه مادی و معنوی است. امید ما این بود که ساختمان مجاور تماشاخانه سنگلج به عنوان محلی برای حضور هنرمندان دیگر استان‌ها در‌نظر گرفته شود و نمایش ایرانی رونق بگیرد که متاسفانه با تخریب این ساختمان توسط شهرداری، این امید نیزازدست رفت. فقط امیدواریم که شهرداری تهران توجه و نگاهی ویژه به تماشاخانه سنگلج، قدیمی‌ترین تماشاخانه تهران داشته باشد و در حفظ این میراث فرهنگی که بخشی از تاریخ تئاتر ایران به‌شمار می‌آید، با هنرمندان همراه شود.

نظر شما