شناسهٔ خبر: 66684895 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

سروده تازه‌ای از استاد افشین علا

با چه رویی سلطنت‌خواهان کنند سر، پس از این بین هشیاران، بلند؟!

روزنامه جوان

همزمان با جنگ و کشتار رفح / در عزا بنشست شهبانو فرح

صاحب‌خبر -

همزمان با جنگ و کشتار رفح / در عزا بنشست شهبانو فرح
با خودم گفتم ببین این غزه چیست / کز غمش حتی عیال شه گریست
بی‌خبر از این‌که آن شمع وجود / اشکش از داغ سگ سالومه بود
این‌چنین بانوی کاخ پهلوی / بر جهان آموخت درس معنوی.
چون که حیوان‌دوستی کرد اختیار / برد از ابنای بشر، صبر و قرار
رفت اخبار ممالک در محاق / هم یمن هم غزه هم شام و عراق
هرکه بشنید از خلایق، این خبر / پس گریبان چاک کرد و دیده،‌تر
وای از آن ساعت که بانو در تراس / خواست با سالومه‌جان گیرد تماس
دست گیتی بر رخ خود چنگ زد /، چون که شهبانو به سالی زنگ زد
حالتی بر این دو خونین‌بال رفت / کز غم آن جن و انس از حال رفت
طاقت از کف داد ناگه ملک فارس /، چون که نشنید از سگ سالومه پارس
تسلیت، چون گفت شهبانوی پیر / ناگهان برخاست از عالم، نفیر
 طفلکی سالومه‌ی سگ‌مرده نیز / منقلب شد از تماس آن عزیز
گفت: شهبانو! ندانی حال من /، چون ز کف شد قبله‌ی آمال من
کس نیامد جز تو بهر یاری‌ام / کس نداد این روز‌ها دلداری‌ام.
چون که در سوگ فلسطین‌اند خلق / جمله در بیداد و نفرین‌اند خلق
هیچ‌کس فکر سگ سالومه نیست / این تجمع‌ها برای غزه چیست؟
در جوابش گفت شهبانو به تخت / آگهم از تلخی این داغ سخت.
چون که من هم داغ بی‌حد دیده‌ام / داغ‌ها در رفت و آمد دیده‌ام
لیک، چون دارم به کف، پول زیاد / می‌برم داغ عزیزان را ز یاد
پس تو هم مانند من نستوه باش / در غم هجران سگ، چون کوه باش
پس رها کن مردم نامرد را / ول کن این جمعیت بی‌درد را
غربیان هم واقعا بی‌مزه‌اند / مثل ایران داغدار غزه‌اند‌
می‌کنند از عمق جان هر روز و شب / مرگ اسرائیل طفلی را طلب
طفلکی جرمش مگر در غزه چیست؟ / کرد تنها ملتی را سر به نیست
او فقط ده‌ها هزار از خلق کشت / نیست تاوانش خروش و خشم و مشت
مثل ایران، لندن و پاریس شد / غرب هم در صف پی ساندیس شد
هرطرف یک مشت دانشجوی گیج / چفیه می‌پوشند مانند بسیج.
چون که مشغولند با غم‌های خرد / کس نمی‌گوید سگ سالومه مرد
سگ چه می‌فهمند این دونان که چیست / بر بشر؟ نه، بر سگان باید گریست
چند روزی صبر کن سالومه‌جان / تا برون آیی خوش از این امتحان
باش راضی سالیا از سرنوشت /، چون "تریسی" خفته در باغ بهشت...
[]گرچه این ابیات، طنزآلود بود / درد بی‌دردی در آن مشهود بود
با چه رویی سلطنت‌خواهان کنند / سر، پس از این بین هشیاران، بلند؟
پیش از این بین مجانین عنود / باز مقداری فرح معقول بود.
چون عزادار سگ سالومه شد / ناگهان پرونده‌اش مختومه شد
راستی این جمع ناهموار چیست؟ / این ادا و عشوه و اطوار چیست؟
یافت دیگر ملت ایران، یقین / این حکومت بیمه است از لطف دین
با براندازان هر آن‌کس گشت یار / عقل او را کرد زائل، کردگار
نهضت ما را چو با حق آفرید / دشمنان را جمله احمق آفرید
اردیبهشت ۱۴۰۳

نظر شما